یکی بود، یکی نبود، درختی بود … که پسر کوچولویی را دوست داشت. و هر روز پسر کوچولو میآمد و از تنهاش بالا میرفت و روی شاخههایش تاب میخورد و سیب میخورد …
این داستان درباره رابطه زیبای یک پسر کوچولو با یک درخت است که از دوستی با پسر خوشحال است و هر کاری میکند تا او را هر روز شادتر ببیند.
پسر هر روز یک چیز از درخت میخواهد و درخت برای خوشحال کردن او هر روز چیزی را میبخشد.
این کتاب با متن زیبایش، بخشندگی طبیعت برای انسانها را نشان میدهد.